panisapanisa، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره

بهترین بهانه ی نفس کشیدن مامان و بابا

اولین آتلیه پرنسس پانیسا

1392/5/7 1:18
نویسنده : مامان نلیا
485 بازدید
اشتراک گذاری

سلاااااااااااااااااام عسل مامان...

امروز من با بابا و عزیز جون شما رو بردیم آتلیه برای عکاسی...

یه عالمه لباس و گل سر و کفش و عروسک با خودمون برده بودیم...صبح اون روز شما رو ساعت 8.30 بیدار کردم و عزیز جون بهت صبحونه داد و باهات بازی کرد تا حسابی خسته شی...بعدش یه چرت خوابیدی تا برای عکاسی سرحال باشی...

اونجا که رسیدیم همه وسایلتو رو مبل چیدیم و شروع کردیم...تقریبا 16 بار لباس تنت کردیم و در اووردیم...خیلی هم هوای اونجا گرم بود...خیلی

شما هم اولش سر حال بودی اما بعد کم کم کلافه شدی...حسابی هم گرمت شده بود...موهات به هم چسبیده بود...دست هم بهش میزدیم بدت میومد و گریه میکردی...

انقد من و عزیز جون مخصوصا عزیز جون بالا و پایین پریدیم که از نفس افتادیم تا شما بخندی و بهونه گیری نکنی...خیس عرق شدیم...از خود راضی

برای عزیز جون :

 

آخرش درست وقتی که میخواستی با مامان و بابات عکس 3 نفره بگیری دیگه بریدی و تا بهت شیر دادم فوری خوابیدی...وقتمون تموم شده بود اما از شانس خوبمون چون بعد از ما مشتریه دیگه ای نبود گذاشتن تا شما یه ربعی بخوابی....بعد که بیدار شدی عکس آخرم گرفتیم و جمع کردیم و اومدیم خونه...ناهارو خوردیم و خوابیدیم...خسته شده بودیم از بس تلاش کردیم...

امیدوارم عکسات خوجل شن...درست مثل خودت...آماده که شد همه رو میذارم...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

پانیسا-مامان سپینود
22 مرداد 92 13:09
نلیا جونم سلام
میشه بهم یاد بدی این عکسایی که توی گالری تصاویر گذاشتی که چندتا عکس توی یک فریم چه جوری درست کردی
فریم هاش خیلی خوشگلن


سپیده جون تو ابزار کاربردی تو اسلاید شو عکسا رو آپلود کردم آدرسشونو اونجا گذاشتم...