بازی شیطون بلا با غوره ها
دخملم این روزا خیلی شیطون شدی و همش دوست داری بخزی و بری و به همه چی دست بزنی...خیلی کنجکاوی میکنی گلم...قربون اون حس فضولیتتتتتتتتتتتت....
امروز عزیز جون غوره خریده بود و داشت اونا رو پاک میکرد...شما هم پیشش نشسته بودی و مشغول بازی با غوره های تو کاسه شدی...همش دستتو میکردی تو کاسه و چنگ میزدی تو غوره ها....خیلی هم حال میکردی...مشتتو از غوره ها پر میکردی و نگاشون میکردی...تو مشتت پر از غوره بود...وقتیم ازت میگرفتیم گریه میکردی...
آخرش هم کاسه غوره ها برگردوندی و همشو ریختی رو زمین....و زودی سرتو اووردی بالا و به عزیز نگاه کردی ببینی دعوات میکنه یا نه....
اینا عکساته...
آخی قربون اون نگات بشم من...آخه مگه میشه شما قند عسلو دعوا کرد؟
اینجا دیگه خیالت راحت شد که کسی نمیخواد دعوات کنه و دوباره مشغول بازی شدی...تو مشتت پر از غوره ستااااااااا...