شیطنتای پانیسا تو خونه مامانی و عزیز جون
عزیزم شما عاشقه پشت پنجره آشپزخونه عزیز جون اینایی...همش میری و روی میزشون میشینی و از پشت پنجره بیرون رو میبینی و عزیز جون هم باهات بازی میکنه و یادت داده به مردایی که رد میشن عمو میگی و با هم پیشی ها و نی نی هایی که رد میشن رو میبینین...حتی یه بار که عزیز جون داشته بهت سیب زمنیه سرخ کرده میداده شما همش سیب زمینیاتو به پیشی های تو کوچه تعارف میکردی و شیشه رو حسابی چرب و چیلی کردی اهلی من فدای اون کارای بامزه ات شم بلا خانم عاشق اینی که سوار صندلیه کامپیوتر دایی ایمان بشینی و عزیز جون رات ببره و بوق بوقم بزنه برات از کتابخونه اتاقه دایی ایمان هم خیلی خوشت میاد...از مجسمه عقاب پشت پنجره آشپزخونه هم خیلی خوشت میاد و بهش کل...
نویسنده :
مامان نلیا
3:38