panisapanisa، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

بهترین بهانه ی نفس کشیدن مامان و بابا

داستان پانیسا و اسباب بازیه مورد علاقه اش

1392/8/19 2:11
نویسنده : مامان نلیا
319 بازدید
اشتراک گذاری

شیطون بلا خانم یه روز با عزیز جون رفتی حموم و حســـــــــــــــابی با هم آب بازی کردین و صدای آواز خوندنتون تا تو هال میومد...

وقتی اومدی بیرون لپات گل انداخته بود و خیلی بامزه شده بودی...

 

آخـــــــــــــی حسابی آب بازی کردی و خسته شدی دختره خوشگلم؟
                                                    


اما بعد از خوردن شیر انرژی گرفتی و رفتی سراغ اسباب بازیاتماچ
عاشقه این تلفن موزیکاله هستی که مامانی برات خریده...با آهنگاش فوری نانای میکنی قرتی خانم مـــــــــــــــــن...



قربون اون قیافه و لپات بشـــــــــــــم من مامانی...ماچ


 


بعد کنترل ها رو که دیدی مثله جت 4 دست و پا حمله کردی طرفشونخنده(راستی دخترم نمیدونم گفتم یا نه ولی الان بیشتر از یه ماهه (تقریبا وقتی 9 ماه و نیمه بودی) که دیگه سینه خیز نمیری و به این نتیجه رسیدی که سینه خیز رفتن سرعتش کمتره!!! برای همین بالاخره یاد گرفتی که 4 دست و پا بری تا زودتر به هدفت برسی...قربونت برم من...)





                                        هــــــــــــــــــورا




کنترل رو به دایی ایمان هم تعارف میکردی تا بخوره
کاری که همیشه با خوراکیا و وسیله ها میکنی(به دیگران تعارف میکنی تا اونا هم بخورن)مهربونه مـــــــــــن...ماچ



قربون اون تلاشت بشم برای برداشتن کنترل ...
و ...
قربون اون احتیاطت بشم با اون دستت که به مبله گرفتی تا نیوفتی...قهقهه



واقعا نمیدونم چرا انقد به کنترل ها علاقه مندی بچه جون



اینم از داستان پانیسا و اسباب بازیه مورد علاقه اش...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)