panisapanisa، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 26 روز سن داره

بهترین بهانه ی نفس کشیدن مامان و بابا

عکسای قبل از عید 93

پانیسای مامان اینا چند تا عکس متفرقه ست از قبل نوروزه 93 از شما گل دختره مامان شیطون بلای مامان دی جی شده... پانیسا تو بغله بابا حمید جون جونی در حاله خوردنه پرتقال...هم پانیسا کوچولو و هم بابا حمید جون  و هم مامان نلیا عاشقه این باهم بودنن بچه های دهه 90 ایه پیشترفته پانیسا تو شامه مکه ایی خاله بابا امین پانیسا و بابا امینش معتاده پستونکککککککککککککک                                                          معصومه من با اون ن...
2 ارديبهشت 1393

چاذر بازی و استخره بادی و مبل بادی پانیسا کوچولو

سلاااااااااااااااااااام دخمله مامان... عزیزم تقریبا دو ماهی میشه که وبلاگتو آپ نکرده بودم و از این بابت خیلی خیلی شرمنده ام و همینطور از خواننده های خوب و مهربونه وبلاگه پانیسا کوچولو که تو این مدت سراغتو میگرفتن...ولی قول میدم همه اتفاقایی که تو این دو ماه افتاد رو برات بنویسم دونه به دونه خوب این استخره بادی سوغاتیه مامانیه...گذاشتمش تو اتاقت و اسباب بازیاتو توش ریختم.هر وقت میری تو اتاقت میری سر وقتش و باهاش بازی میکنی.جالا میخوام توش توپ بریزم بشه استخره توپ  ایشالا تابستون امسال توشو آب میکنیم بری توش آب بازی کنی عزیزم   اینم همون مبله بادیه که مامانی قبل از بدنیا اومدنت برات خریده بود...بهش میگی هااااپو خیلی دو...
1 ارديبهشت 1393

پانیسا و دوستای همسن خودش

عشقه مامان اینا دوستای شمان...همتون از زمانی که ماماناتون شماها رو باردار بودن با هم دوست بودن و همش راجع به شماها با هم صحبت میکردن و الان بعد از دوسال دوستی ایی که با هم دارن تصمیم گرفتن شماها رو بیشتر با هم آشنا کنن... به ترتیب از راست به چپ: آویسا جون دختره مامان آزاده/نورا جون دختره مامان رویا/عشقـــــــــــــــــم پانیسا دختره نازه مامان نلیا/کیان جون پسره مامان کژال/آدرینا جون دختره مامان الناز 5تا قلب برای هر 5تاتون  و اینم مخصوصه شما   پانیسا در حاله تعارف کردنه پستونکش به آقا کیان   دخترم خیلی کاراتون باحال بود...اولش که همتون جز آویسا جون چسبیدین به ماماناتون اما کم کم روتون باز شد و باز شد و باز ...
5 اسفند 1392

بالاخره راه افتادی عزیزم

دختره خوشگله مامان تو تاریخ 92/9/20 یعنی یه هفته قبل از تولد یکسالگیت شما تونستی برای اولین بار به مدت 4-5 ثانیه بدون کمک کسی روی پاهای کوچولوت وایســـــــــــی...مامانم از خوشحالی انقد جیغ زد که افتادی ...آفریــــــــــــــــن عزیزه دلم                                                        و درست 10 روزه بعد یعنی 92/9/30 که شبه یلدا و درست 2روز بعده تولد یکسالگیت بود شما تونستی برای اولین بار بدون کمک کسی 3-4 قدم برداری... ...از بغله باباجی رفتی تو بغله مامانی...آفـــــــــــــــــــرین...
17 بهمن 1392

اولین باری که مامان نلیا موهاتو کوتاه کرد

دخمله خوشگلم چند روز پیش مامان برای اولین بار موهای خوشگلتو کوتاه کرد...آخه خیلی بلند شده بود و این چتریات تا نوک مماخت رسیده بود و همش میرفت تو چشمت و اذیتت میکرد...راستش خیلی وقت بود که میخواستم این کارو کنم اما میترسیدم خراب کنم  تا بالاخره دل به دریا زدم...ولی شما خیلی شیطونی میکردی و با مکافات زدم  تازه خوشمم اومده بود موهای کل سرتو کوتاه کردم البته نه زیاد هااااااا...فقط یه کم  ببین چه ناز شدی                                              ...
17 بهمن 1392

کلمات جدید...کارهای جدید

عشقه کوچولوی مامان شما تا امروز 92/11/11 میتونی این کلمات رو با درکه معنی اش بگی: مامان نـــــــــــــــلی (خیلی سخت و کم میتونی اسمه مامان رو بگی...بعضی وقتام دلی میگی ) بابا امیــــــــــــــــــــــــــــــــــن (دقیقا با همین کش امین رو میگی... ) دد (بیرون رفتن) ب ب (خوراکی) آبه (آب)  بی بی (همون پی پی ) عمـــــــــــــه عم (همون عمو ه)  عجی (عزیز جون) دایی  نـــــــــــــــی نـــــــــــــــــی پ پ پــــــــــــــرت (وقتی میخوای چیزی رو پرتاب کنی اینو میگی) هاپو  بیـــــــــا بیــــــــــا از رنگا هم رنگه آبی رو میشناسی و مثلا وقتی یه لیوان آبی رو میخوای میگی:آبی بیـــــا بیــــــا...تازه انگشته اشاره ات رو هم با...
11 بهمن 1392