دومین روزه نوروز با دوستای خوبمون
عزیزه دلم روزه دوم نوروز با دوستامون رفتیم باغه یکی از همین دوستام...از صبح رفتیم و تا غروب هم بودیم...
روزه خیلی خیلی خوبی بود برا هممون.شما هم با دوستای همسنه خودت حسابی بازی کردی.با همدیگه رفته بودین سنگ ریزه های دور باغچه رو بیرون میریختین و...همه لباساتون خاکی شده بود...مامان و بابا هم با دوستاشون حسابی خوش گذروندن...
پانیسا کوچولو و آویسا کوچولو...
ناهارم همونجا جوجه کباب درست کردیم و خوردیم...هرچند که شما زیاد نخوردی و بیشتر مشغوله شیطنتت بودی...
آدرینا کوچولو و باباش...
خیلی بامزه بودین.4 تا نی نیه همسن هم بودین...برا خوابوندنتون ما مامانا کلی خندیدیم...مگه میخوابیدید...هی بهم نگاه میکردین و وول میخوردین...تا بالاخره دو تا نی نی خوابیدن و شما هم وقتی حسابی خسته شدی اومدی بغلم خوابیدی...فقط یکی از دوستات تا آخرش بیدار موند
مامانی جونم دوستای خیلی خوبی داریم.البته ما مامانا بواسطه شما فسقلیا با هم دوست شدیم...امیدوارم دوستیمون سالهای سال ادامه داشته باشه و شما بچه ها با همدیگه بزرگ بشین...