panisapanisa، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

بهترین بهانه ی نفس کشیدن مامان و بابا

شیرین ترین دختره شیطونه دنیا

1392/11/11 2:24
نویسنده : مامان نلیا
209 بازدید
اشتراک گذاری

خوشگلم میخوام عکسایی که ماله 1-2 ماه قبله و فرصت نشده بود برات بذارم الان بذارم...البته خوده عکسا تاریخ دارن










اولین بار که بابا امین برات گیتار زد...قلب




نمیدونم چرا یه مدتی خیلی به پشته تلویزیون گیر میدادی و همش میرفتی ببینی اون پشت کیهخنده...بعدشم 4دست و پا از میز تلویزیون میرفتی بالا و مشغوله فضولی میشدی...البته مامان حواسش بهت بود که کاره خطرناکی نکنیااااا...





آخرش دیگه اونجا رو بالشت گذاشتیم تا نتونی ازش بری بالا...حالا عکس العمل خودتو ببین با اون بالشته!قهقهه



اون طرفه میز تلویزیون هم مثلا صندلی گذاشتیم که نتونی بری به سیم های پشته تلویزیون دست بزنی ولی نگاه کن خودتوووووووونیشخند




اینم از جاکفشی دم دستیمون که همش دوست داری بری سراغش و با کفشا و برس واکس بازی کنی...این کارت خیلی مامانو عصبانی میکنه آخه اونا کثیفن بچه...! حتی روشون رو ملافه کشیدیم تا جلب توجه نکنن برات اماااااااااااااا...عصبانی




و اینم از کنسوله قاشق چنگال که علاقه فراوونی داری بری سراغش و کشوهاشو باز کنی و همه قاشق چنگالا رو بریزی بیرون...جلوی اینم صندلی گذاشتیم که مثلا رد نشی اما تو میشی...خوبم میشیابرو



اینم همون صندلیه که داری از زیرش رد میشی تا به کنسول برسیقهقهه



نه خداییش نگاه کن چه تلاشـــــــــــی میکنی...






و اینم از میزه تلفن ما که همیشه مورد حماه تو قرار میگیره...میری سیم تلفن رو از پریز تلفن میکشی بیرون و اون سوکتشو میخوری!!!!!!!!!!!تعجب


به به...!



پانیسا زیر روروئک




پانیسا رو بند لباساااااا



اینم از روزیه که یهو برگشتم دیدم خودت از میز رفتی بالا و روش نشستی!!!!!!!واقعا شوکه شدم...البته ما روی میزو یه پتوی به درد نخور پهن کردیم تا برات خطری نداشته باشه چون میزمون شیشه ای و چوبیه...




خلاصه اینکه یه خونه ایی داریم که بیا و ببین...همه جا پر از بالشت/پتو/ملافه/صندلی و... ست تا مثلا موانعی باشن برای خرابکاریای شما ولی خوشم میاد که دختره سخت کوشی هستی و همه این موانع رو کنار میزنی و میری کاره خودتو میکنی...ما جدیدا دره کابینتا رو هم بستیم تا نتونی بازشون کنی...آخه یه بار رفتی سراغشون و یه نعلبکی رو هم شکستی...خیلی خطر داره...دیگه الان تو سنی هستی که حتی یه دقیقه هم نباید ازت غفلت کنیم تا مبادا کاره خطرناکی نکنی...تموم مواد شیمیایی ها رو هم از توالت و حموم جمع کردم و تو ارتفاع گذاشتم تا دستت بهش نرسه...خدا رو شکر جایی که هیچ کس نباشه نمیری...برای همین همیشه به من یا بابایی چسبیدی و این کاره مارو راحتتر میکنه تا بیشتر حواسمون بهت باشه...البته انقد به من میچسبی که حتی اجازه رفتن به دستشویی رو هم ندارم...وایمیسم تا بابا بیاد خونه و تو رو بگیره...حالا ببین چه وضعیتی دارم مـــــــــــــــــــن!!!
 
اما بازم عاشقه همه این شیطونیاتم من شیرین ترین دختر شیطونه دنیاااااا...




جوجه ی مامان بعد از یه عالمه شیطونی در حالیکه داشتم پوشکشو عوض میکردم خوابید!!!


 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)